اوّلین کسی که آمده و قدری توقّف کرده، مرحوم حاجی نوری است. ایشان با وجود مشرب وسیعی که در روایات و مصادر و . دارد و خیلی چیزها را درست کرده، در خاتمۀ «مستدرک» شرحی دربارۀ کتاب «التمحیص» داده که این کتاب حجّت است(1) و بعد گفته: این کتاب تألیف صاحب «تحف العقول»، ابن شعبه، است. در آن جا ایشان اوّلین کسی است که میگوید: إنّی إلی الآن لم أتحقّق طبقة صاحب «تحف العقول»(2) ؛ یعنی: با وجود این تتّبعش - که به جرأت میتوان ادّعا کرد در شیعه کسی مثل ایشان نیامده - گیر کرده؛ چرا که از یک طرف آن حرف شیخ حسین را دیده و از طرف دیگر هیچ شاهد خارجی هم پیدا نکرده و در نتیجه با همۀ وسعت مشربی که دارد درمانده و انصافاً هم حق با ایشان است. البتّه ایشان در حقیقت ابتدا در مقابل شهرتی که از زمان شیخ حسین پدید آمده بود ایستاد، امّا چون اخباریمسلک است، در نهایت قبول کرده و به آن شهرت اعتماد نموده است.
با همۀ این احوال، روایتی که مرحوم شیخ در بحث فعلی ما از «تحف العقول» نقل میکند انصافاً اگر ثابت شود، یکی از روایات بسیار پربرکت است و متوقّع از اهل بیت (علهیم السلام) هم همین است؛ چرا که روایت یادشده اقسام مکاسب را بسیار زیبا تقسیمبندی کرده است ـ یعنی کارگری و کارمندی و شخصی و تولیدی و صنعتی و خدماتی ـ و اصولاً تقسیمبندیهایی که الآن در دنیای اقتصاد انجام میشود را امام صادق (علیه السلام) در سیزده قرن قبل بسیار زیبا ترسیم فرمودهاند و این انصافاً چیز لطیفی است و عدّهای از علما هم آن را به لحاظ شهرت و زیبایی مضمونش - یعنی به لحاظ این ضابطۀ کلّی که در اقتصاد وارد شده - قبول کردهاند وانصافاً اشکال مرحوم آقای خویی به ضمایر عجیب و تعقید و . ربطی به این جهت ندارد.
پس ما از شواهد خارجی فقط همین دو امر را میتوانیم اثبات کنیم. یکی وجادۀ نسخه که اگر این حرف صحیح باشد که ایشان در طبقۀ مرحوم شیخ صدوق است، این کتاب در اواسط قرن چهارم تألیف شده و در میانههای قرن دهم ظهور پیدا کرده و روشن شد که در این جهت حق با مرحوم آقای خویی است که کتاب شهرت هم ندارد و اساساً کتابی که شش قرن از اوساط علمی ما دور بوده، اصلاً چنین شهرتی برای آن امکانپذیر نیست و قطعاً چنین کتابی را نمیتوان به عنوان حجّت شرعی پذیرفت.(3)
.
(1) مرحوم شیخ حر در کتاب «وسائل الشیعة» از «تحف العقول» نقل میکند، ولی از «التمحیص» خیر؛ چون تنها «تحف العقول» مشهور بوده. مرحوم حاجی نوری در کتاب «مستدرک» استدراک نموده، برخی از مصادری را که شیخ حر نقل نکرده توثیق کرده و گفته : باید از اینها هم نقل کنیم.
بنابراین «مستدرک الوسائل» از نظر فنّی اصلاً «مستدرک» نیست؛ زیرا اصطلاح مستدرک را در جایی به کار میبرند که از کسی که صاحب روش معیّنی است در مسئلهای چیزی فوت شده باشد و ما بر آن اضافه کنیم؛ مثلاً حاکم نیشابوری در «مستدرک» خود مدّعی است این احادیث بر طبق مبنای شیخین، یا خصوص مسلم، صحیح است و از اینها فوت شده، امّا صاحب «وسائل» احادیثی را که شیخ نوری در «مستدرک الوسائل» آورده اساساً قبول نداشته، نه اینکه از قلم او افتاده باشد. البتّه شاید چیزی در حدود 10% موارد مستدرک باشند؛ مثلاً در کتاب «مستدرک» احادیثی به چشم میخورند که ایشان از «تهذیب» آورده و از قلم شیخ حر افتاده، امّا صاحب «وسائل» بقیّۀ مصادری را که حاجی نوری ـ قدّس الله نفسه ـ در مستدرک خود آورده و از آنها احادیث نقل کرده ـ مثل «دعائم» و «فقه الرضا (علیه السلام)» - قبول ندارد. ایشان در اوائل خاتمه که در جلد سیام چاپ آل البیت آمده میگوید: کتابهایی هستند که مشهور نبوده و ثابت نیستند و مؤلّفشان هم ثابت نیست. من از اینها نقل نکردم. سپس در حاشیهای که فقط در چاپ آل البیت آمده 12 کتاب را اسم میبرد. یکی مثلاً «طب الرضا (علیه السلام)» و یکی «فقه الرضا (علیه السلام)» است [ویوجد الآن أیضاً کتب کثیرة من کتب الحدیث غیر ذلک، لکن بعضها لم یصل إلیّ منه نسخة صحیحة، وبعضها لیس فیه أحکام شرعیة یعتدّ بها، وبعضها ثبت ضعفه وضعف مؤلفه، وبعضها لم یثبت عندی ها معتمدا، وجاء فی هامش الأصل والمصححة بعنوان (منه) فی أول الفائدة ما نصه: هذه کتب غیر معتمدة لعدم العلم بثقة مؤلفیها وثبوت ضعف بعضهم، ولذلک لم أنقل منها شیئا: (1) کتاب مصباح الشریعة، (2) کتاب غوالی لابن أبی جمهور، (3) کتاب المجلی، له، (4) کتاب الأحادیث الفقهیه، له، (5) کتاب إحیاء العلوم، للغزالی، من العامة، (6) کتاب جامع الأخبار، (7) کتاب الفقه الرضوی، (8) کتاب طب الرضا (علیه السلام)، (9) کتاب الوصیة للشلمغانی، (10) کتاب الأغسال، لابن عیاش، (11) کتاب الحافظ البرسی، (12) کتاب الدرر والغرر، للآمدی، ( 13 ) کتاب الشهاب، وغیر ذلک (وسائل الشیعة، ج 30، ص 159)].
(2) خاتمة المستدرک، ج 1، ص 187.
(3) مانند کتاب «فقه الرضا (علیه السلام)» که آن هم در زمان مرحوم مجلسی ـ یعنی: در قرن 11 - رواج پیدا کرد و بعد هم عدّهای قائل به حجّیّت آن شدند.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی ، خارج فقه، 2/ 9/ 1384)
درباره این سایت