فرموده‌اید: عزیز بزرگواری خود را طلبۀ درس خارج معرفی کرده و گفته‌اند: برخی اساتید درس خارج مباحث ادبیات عرب را مزخرف دانسته و معتقدند برای استظهار از روایات خواندن «مختصر» و «مطول» و «مغنی اللبیب» لازم نیست و یک «صمدیه»ی خوب کفایت می‌کند. این سرور بزرگوار هم پاسخ خواسته‌اند.

1. خب، راست می‌گویند. اینها

چو آن کرمی که در گندم نهان است/ زمین و آسمان او همان است

برای ـ به‌اصطلاح ـ درس‌هایی که خوانده و بعضاً تدریس می‌کنند همین «صمدیه» هم زیاد است، اما برای زدن حرف‌های مردانه چه عرض کنم؟! حضراتی از این دست کاملاً غافل‌اند از این‌که عالم منحصر در فقه و اصول ابتری که فعلاً مشغول به آن هستند نمی‌شود. به گمانم بسیاری حتی از قانع کردن اعضای خانوادۀ خود هم عاجزند، چه رسد به "لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ"؟! هنوز خاطرۀ آن طالب علم بلندآواز و میان‌تهی از ذهنم بیرون نمی‌رود که تنها با خواندن «باب حادی عشر» معتقد بود که می‌توان جواب تمام شبهات روشن‌فکرها را داد و مثلاً می‌گفت: اگر شستن دست‌ها با آب و صابون بعد از قضای حاجت لازم بود شارع می‌فرمود. من هم چون از عینک استفاده می‌کرد گفتم: اگر زدن عینک لازم بود شارع بیان می‌فرمود، فبُهِتَ الذی. .

2. چند سال قبل خانمی تماس گرفت و سؤالی را که استادش در دانشگاه مطرح کرده بود پرسید و توضیح دادم. چند سال بعد در مسیر کربلا با خانواده آمده و شبی میهمان ما بودند. ایشان که دیگر دانشجوی دکترا شده بود یاد سؤالش کرد و من گفتم: لابد وقتی جواب دادید استاد گفت: فکر نمی‌کردم کسی جوابش را بداند؟! با شگفتی تصدیق کرد، غافل از این‌که جواب را از مطالب کتاب «مختصر المعانی» و «مطول» یاد گرفته بودم که طلاب همان سال‌های دوم و سوم طلبگی می‌خواندند.

3. باز چند سال قبل آقایی ـ که بعدها معاون یکی از دانشگاه‌های مهم کشور شد ـ در یک مهمانی و دورهمی وقتی دید دارم کرّوفر می‌کنم با شور و شوق زائد الوصفی گفت: «امروز دیکر کسی منطق ارسطویی نمی‌خواند، بلکه در غرب آن را جزء تاریخ منطق مطالعه می‌کنند». بنده هم که معتقدم وزن حرف از همان اول معلوم است چیزی نگفتم. یکی دو سال بعد که محبت کرده و درسم می‌آمد یک روز خیلی به هم ریخته بود و گفت: استاد! دیروز خیلی دلم به حال خودم سوخت. دانشجویی آمده بود و سؤالی داشت و من یک دفعه به خودم آمدم و دیدم حدود 10 دقیقه است که دارم برایش صحبت می‌کنم و مثل شما حرف می‌زنم؛ صغرا و کبرا و نتیجه،صغرا و کبرا و نتیجه، صغرا و کبرا و نتیجه. خب، البته حق هم داشت. بعد از عمری انس گرفتن با حرف‌های هایدگر و شلایرماخر و. برگشتن به ارتکازات عقلایی دشوار ـ و شاید نوعی عقب‌گرد ـ به نظر می‌رسید.

4. خانمی که دانشجوی دورۀ دکترای زبان و ادب پارسی هستند، در یادداشتی مرقوم فرموده‌اند که: استاد شفیعی در «موسیقی شعر» به همین مسئلهٔ ذوقی بودن خوشایندی یا ناخوشایندی تنافر آوایی اشاره کرده و آورده که در بین علمای علم بلاغت هیچ معیاری جز گوش شنونده برای تشخیص «کراهت» یا تشخیص درجهٔ این کراهت ذکر نشده.

کاری به درستی یا نادرستی این ادعا ندارم. خواستم عرض کنم: دروسی که امروز برخی با سرعت صوت ـ و بلکه بعضاً با سرعت نور ـ از آنها فرار می‌کنند در بین جماعتی که قدرشان را می‌دانند جایگاه به‌سزایی دارند. به‌نظرم دیگر باید گفت:

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد/ و انچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف و مکان بیرون بود/ طلب از گم‌شدگان لب دریا می‌کرد


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تخليه چاه و لوله بازکني آريا Deidra ZoomLord Cynthia فروش انواع شمع ماشین شاهمرادی هارمونی کویر تنهایی پرهیاهو فرهنگی هنری مواد مخدر هنرستان دخترانه پروین اعتصامی سورشجان