«وِلایة» یا «وَلایة» به‌طوری که عدّه‌ای از اهل لغت ـ از جمله راغب اصفهانی ـ نوشته‌اند از مادّۀ «وَلِیَ» ـ به معنی پشت سر چیزی آمدن ـ است. راغب اصفهانی در کتاب «مفردات» در تفسیر «وَلِیَ» گفته است: الولاء والتوالی أن یحصل شیئان فصاعداً حصولاً لیس بینهما ما لیس منهما (مفردات غریب القرآن: 533). بدین ترتیب مثلاً‌ ولیّ الله کسی است که درست پشت سر اراده و امر و نهی الهی حرکت کند و بین او و خدا هیچ چیز ـ اعمّ از دنیا، زن، فرزند و اعتبارات ـ فاصله نشود.

کلمۀ ولیّ امر و ولایات هم از همین معنا گرفته شده؛ یعنی: در زبان عربی این معنا را تصوّر کرده‌اند که جامعه و مجتمع یک حقیقت و واقعیّت است و ولی کسی است که به گونه‌ای پشت سر جامعه قرار بگیرد که دیگر بین او و مردم و جامعه فاصله‌ای نباشد. بنابراین کسی که متصدّی ت مردم و اداره و ریاست بر آنهاست، امّا زن و فرزند و ملک و املاک دارد و به فکر آنها هم هست، دیگر ولیّ امر و ولیّ مردم نیست؛ چون ولی باید مباشرتاً‌ پشت سر شخص باشد و چیزی که اجنبی است در بین نباشد ـ یعنی: ولی باید بین خودش و مردم فاصله و واسطه‌ای احساس نکند. از این رو یافتن مشابهی برای این کلمه در زبان فارسی که بتواند به معنی «پیِ او» باشد بسیار دشوار و بلکه غیر ممکن است.

 حال از آن جا که در مفاهیم لغوی هم می‌توان تحلیل داشت و همچنان که در جمل و بقیّۀ ترکیبات تحلیل‌هایی ارائه می‌شود، مفهوم‌های افرادی و مدلول‌های تصوّری هم باید به نوعی تحلیل برگردند، دربارۀ موارد صحّت اطلاق کلمۀ «وَلِیَ» می‌توان گفت:

 اوّلاً باید چیزی ثابت باشد.

ثانیاً شیء دوم پشت سر او بوده و حالت پشت سر و در پی او بودن وجود داشته باشد.

و ثالثاً فاصله‌ای بینشان نباشد و در صورت وجود باید فاصله از شؤون خود آنها باشد؛ مثلاً اگر بین خدا و ولیّ او فاصله به عبادت باشد، چون عبادت هم به خدا برمی‌گردد مشکل ندارد. بنابراین اگر ولیّ الله  بخواهد در حال نماز به غیر نماز و به غیر عبادت توجّه پیدا کند کار را مشکل می‌کند، امّا فاصله اگر عبادی باشد ـ مثلاً در حال نماز انگشتر ببخشد ـ، هم اشکالی ندارد؛ چون این فاصله به اجنبی نیست.

و اتّفاقاً این سه نکته در ولایت و محبّت هم وجود دارند ـ یعنی: گویا محب بین خود و محبوب واسطه‌ای نمی‌بیند.

امّا چیزی که شاید بتوان در تحلیل لغوی به عنوان قید چهارم اضافه کرد آن است که باید افزون بر آنچه گفته شد نوعی رابطه هم بین ولی و مُوَلّی علیه ـ یعنی: آنچه که طرف ولایت است ـ باشد و بدون رابطه به‌مجرّد این که دو شیء مستقلّ از هم فقط پشت سر هم باشند اطلاق «ولایة» صحیح نیست. دقیقاً همچون خلافت که تنها به صرف آن که شخصی بعد از شخص دیگر باشد عنوان خلیفه صدق نمی‌کند، بلکه ظاهراً اضافه بر این باید یک نوع رابطه هم وجود داشته باشد. بعید نیست سرّ این که در وَلایت ـ به معنای محبّت ـ هم همان ارتباط را در نظر گرفته‌اند همین باشد که بیان شد؛ زیرا در زبان عربی ـ و بلکه شاید در بیش‌تر زبان‌ها ـ معانی معقول غالباً ریشه‌های محسوس دارند.

البتّه «ولیّ» در لغت به «المطر بعد المطر» تفسیر شده که دو قطرۀ مستقلّ‌اند. از این رو ممکن است در اصل لغت مجرّد دو حادثه، دو واقعه و دو امر پشت سر هم بوده باشد، امّا الآن ما از کلمۀ «ولایات» و «ولیّ امر» نوعی رابطه و سلطه می‌فهمیم. حالا این سلطه می‌تواند از درجات ضعیفش مثل محبّت آغاز شود تا به نصرت و اولی به تصرّف بودن و ولیّ مطلق ـ که گفته شده: مولا به معنای محبّ و ناصر و . است ـ برسد.

 خلاصه آن که آنچه ما اکنون از کلمۀ «ولایات» در عبارت «تحف العقول» و سایر کتب خود می‌فهمیم نکتۀ اساسی‌اش این است که شخصی متصدّی امور جامعه شود و این  تصدّی امور به معنای صحیحش همان طوری است که گفته شده: سلطه‌ای داشته باشد.

(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی ، خارج فقه، 9/ 9/ 1384)

#اصول

#فقه

#قواعد عامه

#مکاسب

#قواعد عامه در باب مکاسب

#اولین قاعده عامه

#حدیث تحف العقول

#تشریح متن حدیث و بیان فواید موجود در آن

#تاملی در واژه ولایت

#ولایت

قسمت چهارم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روستای گلدشت lranroid Troy آنلاک و فعالسازی رادیوپخش فابریک محصولات رنو یک دانش آموز دانلود تحقیق سوز عشق