1. اهل سنت به خاطر آیۀ نبأ ("إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا" [سورۀ حجرات، آیۀ 6]) دنبال خبر عدلاند و از زمان علامه هم عدهای از شیعه دنبال خبر عدل افتادند، اما بسیاری مانند مرحوم نایینی دنبال خبر ثقهاند. ما هم که کراراً عرض کردیم: دلیلی بر حجیت خبر نداریم.
2. روایاتی که داریم و در آنها لفظ «ثقه» به کار رفته در موضوعات خارجی با عرض عریضی هستند و تنها 3 مورد در احکام است:
الف. «لا عذر لاحد من موالینا فی التشکیک فیما یؤدیه عنا ثقاتنا»(1) که مکاتبه است و سندش هم مشکل دارد.
ب. «أ فیونس بن عبد الرحمن ثقة آخذ عنه ما احتاج إلیه من معالم دینی؟ فقال: نعم»(2) ، که سندش صحیح است.
ج. که به تعبیر آقایان صحیح اعلایی است در مقدمهاش راوی به محمد بن عثمان میگوید: امام دهم (علیه السلام) در مورد پدرت فرمودند: العمری ثقة، فاسمع له وأطعه؛ فإنه الثقة المأمون، و امام یازدهم (علیه السلام) دربارۀ تو و پدرت فرمودند: العمروی وابنه ثقتان، فاسمع لهما وأطعمها.(3)
مجموعۀ روایاتی که برای حجیت خبر واحد به آنها تمسک میشود و کلمۀ «ثقه» در آنها هست ـ و در موضوعات خارجی و موارد خاص هم نیست ـ این 3 روایت است.
روایت اول علاوه بر اشکال در سند دنبالهای دارد: «قد عرفوا بأننا نفاوضهم سرّنا، ونحمّله إیاه إلیهم» که نشان میدهد مراد وکلاست نه راوی خبر. حجیت قول وکیل هم که مسلم است.
و اما روایت یونس، چون یونس هم در مسائل کلامی متهم بود و هم در مسائل اصولی راوی میخواهد در همین باره سؤال کند. معالم چارچوبهای کلی دین است و ربطی به حجیت خبر ندارد.
و اما «فإنه الثقة المامون»، این «أطعه» ربطی به حجیت خبر ندارد. میخواهد بفرماید: ایشان نمایندۀ مورد اطمینان ماست. در مورد راوی تعبیر «أطع» به کار نمیرود. اصلاً بحث وکالت است نه بحث خبر واحد.
پس اجمالاً هیچ کدام از این 3 دلیل ربطی به حجیت خبر ندارد. (حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی ، خارج اصول، 20/ 8/ 1398)
3. یک بار عزیز بزرگواری برایم یادداشتی دربارۀ حجیت اخبار فرستادند و آخرش هم با آیۀ مبارکۀ "وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى" [سورۀ طه، آیۀ 47] که در عالم ی فحش به مخاطب تلقی میشود بنده را نواختند. آخر برایشان نوشته بودم: تمام کارهایی که [در قرون اخیر] در فضای حوزه کرده و میکنیم زیر سایۀ حجیت تعبدی خبر واحد است که کیان معارف شیعی را بر باد داده و میدهد. به این داستان زیبا که مرحوم کشی نقل فرموده عنایت بفرمایید تا صدق عرایضم روشن شود.
فقال له أبو عبد الله (علیه السلام): فهذا الذی تحدّث عنه وتذکر اسمه جعفر بن محمد، تعرفه؟ قال: لا. قال: فهل سمعت منه شیئا قط؟ قال: لا. قال: فهذه الأحادیث عندک حق؟ قال: نعم. قال: فمتى سمعتها؟ قال: لا أحفظ. قال: إلّا أنّها أحادیث أهل مصرنا منذ دهر لا یمترون فیها. قال له أبو عبد الله (علیه السلام): لو رأیت هذا الرجل الذی تحدث عنه، فقال لک: «هذه التی ترویها عنّی کذب، لا أعرفها ولم أُحدّث بها» هل کنت تصدّقه؟ قال: لا. قال: لم؟ قال: لأنه شهد على قوله رجال، ولو شهد أحدهم على عنق رجل لجاز قوله. (4)
امام (علیه السلام) از او میپرسند: اگر این جعفر بن محمد الصادق که از او نقل میکنی خودش بگوید: «من این مطالب را نگفتهام» آیا حرفش را میپذیری؟ او هم که مثل بسیاری در چنبرۀ حجیت تعبدی خبر گرفتار بوده میگوید: «نه؛ چون این مطالب از راویان ثقه که از جعفر بن محمد الصادق نقل کردهاند به ما رسیده».
.
(1) اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ج 2، ص 816، ضمن ش 1021.
(2) همان، ص 784، ضمن ش 935.
(3) وقد أخبرنی أبو علی أحمد بن إسحاق، عن أبی الحسن (علیه السلام)، قال: سألته وقلت: من أُعامل أو عمن آخذ، وقول من أقبل؟ فقال له: العمری ثقتی، فما أدى إلیک عنی فعنی یؤدی، وما قال لک عنی فعنی یقول، فاسمع له وأطع؛ فإنه الثقة المأمون، وأخبرنی أبو علی أنه سأل أبا محمد (علیه السلام) عن مثل ذلک، فقال له: العمری وابنه ثقتان، فما أدیا إلیک عنی فعنی یؤدیان، وما قالا لک فعنی یقولان، فاسمع لهما وأطعمها؛ فإنهما الثقتان المأمونان، فهذا قول إمامین قد مضیا فیک. [الکافی، ج 1، ص 329 ـ 330، 1]
(4) اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ج 2، ص 697، ضمن ش 741.
#اصول
#خبر واحد
#حجیت تعبدی خبر
درباره این سایت