1. رفقا مدام مطالبی میفرستند و انتظار دارند چیزکی بنویسم. مثل اینکه:
«اثر جدید دیگری از حجتالاسلام والمسلمین استاد. با موضوع اثبات جعلی بودن کتاب «حدیقةالشیعه» و احادیث رد تصوّف.
مهمترین مرحله از پروژۀ دروغبافی بر ضد جریانهای توحیدی و عرفانی، جعل مجموعهای از احادیث از زبان ائمه ـ علیهمالسلام ـ بر ضد تَصوف(1) بود که با ساخت این احادیث تقریباً آخرین تیر بر پیکر خستۀ عرفان و تصوف شیعی وارد شد و تا قرنها میلیونها نفر از سفرۀ توحید حقیقی محروم شدند.
کتاب حاضر مروری بر داستان تلخ حدیثسازی از زبان اهلبیت ـ علیهم السلام ـ بر ضد جریان تصوف و عرفان است که با شواهدی قطعی نشان میدهد چگونه بهخاطر مطامع دنیوی و در پی یک درگیری اجتماعی، عدهای عالِمنما حاضر شدند از نام مبارک معصومین ـ علیهمالسلام ـ سوءاستفاده کرده و نیات شیطانی خود را به نام دین سکه زده و خلقی را از شراب وصل الهی و عبودیت و فنا محروم نگه دارند».
2. کاری به غلط یا درست بودن این مدعا ندارم، اما یاد مجلس عروسی یکی از دوستان دوران دبیرستان افتادم. چون مجلس مذهبی بود و خبری از بزن و بکوب نبود سید ای میکروفون را به دست گرفت و مجلسگردانی را شروع و لطیفهای نه چندان مناسب تعریف کرد. پدر بزرگوار یکی از رفقا که فرهنگی جلیلالقدر بازنشستهای بود سر گذاشت بیخ گوشم و گفت: از این لباس این حرفها را نشنیده بودیم که شنیدیم.
خب، در عمرم از مبلغان دین انتظار هر کاری را داشتم، جز دفاع از صوفیه، که چشمم به جمال آن هم روشن شد.
3. هرچند نمیتوان یکجا دربارۀ سخنان متصوفه قضاوت کرد، اما عجالتاً در جواب آن عزیز نوشتم:
لو سلِّم احادیثی اینچنین نداریم، با "فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ" (بعد از حقیقت جز گمراهى چیست؟) [سورۀ یونس، آیۀ 32] چه میکنند؟ رویّۀ صوفیان اگر هم مخالفتی با طریق ائمّه ـ علیهم السلام ـ و علما نداشته باشد یقیناً دوئیت دارد.
4. البته بار اولی نیست که این حرفها را میشنوم. سالها قبل آقایی با آب و تاب از قول شخص معروفی نقل میکرد که (اگر اشتباه نکرده باشم): آسید علی قاضی طباطبایی گاهی برای بعضی دعا میکرد که: «جعلک الله فقیهاً صووووووفیییییییییییاً».(2)
5. بندۀ خدا [همان ناقلِ با آب و تاب] با این نگرش (فقیه + صوفی) سر از جاهای خوبی درنیاورد و کارش به جایی رسید که هرجا منقلی میدید همان جا معتکف میشد؛ که:
از پیش تو راه رفتنم نیست/ همچون مگس از برابر قند
وقتی هم کسی اشکال میگرفت که: «حضرت آیت الله. استعمال موادّ مخدّر را حرام میدانند» میگفت: شکر خوردهاند.
پانوشتها:
(1) این فتحه دیگر این جا چه میکند؟ نکند نویسنده فکر کرده ممکن است کسی «تصوّف» را مثل «کسوف» و «خسوف» بخواند؟!
(2) لطفاً اشکال نفرمایید که: چرا به جای این همه یاء با یک تشدید ناقابل خودت را خلاص نکردی؟! خواستم لحن گوینده را موقع ادای این جمله نشان دهم.
درباره این سایت