1. سالها قبل برای خواندن نماز به مسجد دانشگاه رفتم. از قضا جلسۀ قرائت قرآن هم برقرار بود. عزیز مُقری(1) وقتی به آیۀ مبارکۀ "وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا" [سورۀ اسراء، آیۀ 78] رسید داد سخن داد که: بله، قرآن مانند فجر دل تاریکیها را میشکافد و. . بعد از اتمام نماز وقتی قصد خروج از مسجد را داشتم آشنایی از مسئولین را دیدم و داستان را گفتم و اضافه کردم: «در احادیث اهل بیت عصمت و طهارت لفظ "قُرْآنَ الْفَجْرِ" در این آیۀ مبارکه به نماز صبح تفسیر شده(2) و ربطی به شعارهای جانانۀ این عزیز ندارد. بد نیست تذکری بفرمایید» . برادر عزیز مجاهد هم فرمودند: «خب، ایشان نظرشان را گفتند. شما هم بروید پشت میکروفون و نظرتان را بگویید». منتظرید بگویم: التماس دعا؟! کار از اینها گذشته.
2. دوست عزیزی که دفتریار یکی از دفاتر ازدواج و طلاق هستند تعریف میکردند: یک روز میخواستم دختر و پسری را عقد کنم و حواسم نبود و بیآنکه دربارۀ مذهب عروس خانم بپرسم نوشتم: «شیعۀ جعفری»، که یکدفعه براق شد که: «نه. من سنی حنفیام». خود عاقد هم حضور داشت و برای فیصله دادن کار گفت: ای بابا! اینها مهم نیست. این حرفها را درست کردهاند تا.، که باز دخترک تکرار کرد: «بله، حاج آقا. اما من سنی حنفیام».
حقیقتش در دلم به همت مردانۀ این دختر که در باطل خود این قدر راسخ بود آفرین گفتم و از رفتار عاقد سید معمّم خجالت کشیدم. عمری سر سفرۀ امام صادق (علیه السلام) بنشینی و دست آخر این طور نمکدان را بشکنی؟!
3. موارد متعددی پیش میآید که رفقای گرامی این کمترین را عضو گروهها و کانالهای مختلف ـ و حتی مثلاً گروههای موسیقی ـ میکنند. من هم دوری میزنم و گاهی میمانم و گاهی بیرون میآیم. دیشب در یکی از این گروهها دربارۀ یکی از این حضرات که پیشتر دربارۀ دوز روشنفکری خونشان نوشتم(3) متنی گذاشته شده بود که یکی از اعضا در جواب «رحمه الله تعالی»ی عضوی دیگر مرقوم فرمودند: «گمان نکنم خداوند ایشان را بیامرزد. آخر ایشان بدون علم اقدام به دادن فتوا کرده و در روایت آمده: من أفتى بغیر علم لعنته ملائکة السماء وملائکة الأرض(4) ». بنده در دلم به همت مردانۀ ایشان ـ که گمان کنم بانویی محترم و این بار شیعه هستند ـ آفرین گفته و فرمایش امام به حق ناطق جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) در صحیحۀ ابیولّاد را اضافه میکنم که: «فی مثل هذا القضاء وشبهه تحبس السماء ماءها وتمنع الأرض برکتها»(5).
4. آخر ماجرا؟! مثل همیشه. یادداشت ایشان از گروه حذف شده و ظاهراً بزرگوار محترمانه از گروه خارج شدهاند.
.
پانوشتها:
(1) ظاهراً لفظ «قاری» که بین ما مرسوم است به تلاوت کنندۀ قرآن اطلاق میشود و استاد جلسه «مقری» نام دارد که به هرکس فرمان میدهد از کجا تا کجا را تلاوت نماید.
(2) عن إسحاق بن عمار، قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): أخبرنی بأفضل المواقیت فی صلاة الفجر، فقال: مع طلوع الفجر. إن الله عز وجل یقول: "وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا" یعنی: صلاة الفجر، تشهده ملائکة اللیل وملائکة النهار. فإذا صلّى العبد الصبح مع طلوع الفجر أثبتت له مرّتین أثبتها ملائکة اللیل وملائکة النهار. [الکافی، ج 3، ص 283، ح 2، و نیز: من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 455، ح 1319]
(3) بعد از آن متن، عزیزی برایم نوشتند: «همواره یک خلط تاریخی رخ داده و آن اینکه افراد برداشت و قرائت خویش از دین را حتماً دینی تلقی میکنند و مخالف با آن را غیردینی میدانند». خب، همین جا ممنون که ذرهای عقل و شعور برای این ناقابل و مرجع تقلید عظیمالشأنی که در آن متن نامشان را برده بودم قائل نشدند.
جانم فدای وجود عزیزش که وقتی کسی در لبنان از همین حرفهای چپاندرقیچی میزد، در پاسخ سؤالی، بیتوجه به همه چیز نوشت: الرجل لیس بمجتهد، والتقلید منه لیس بجائز (یا: لیس بمُجزٍ).
(4) دعائم الإسلام، ج 1، ص 96 ـ 97.
(5) الکافی، ج 5، ص 291، ضمن ح 6؛ تهذیب الأحکام، ج 7، ص 215، ح 943.
درباره این سایت