1.  امروز در خبرها خواندم: «محمود خیامی (مالک شرکت ایران ناسیونال و تولیدکنندۀ اتومبیل پیکان در ایران) که او را به عنوان پدر صنعت خودروسازی در ایران می‌شناسند، در خارج از کشور درگذشت. او از جمله کارآفرینان بسیار مشهور ایرانی است که تمام سرمایه و زندگی حرفه‌ای‌اش قربانی امواج سهمگین انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ شد، اما در خارج از کشور و از شرایط صفر توانست دگرباره خود را بالا بکشد و علاوه بر آن‌که برای خود زندگی راحتی ایجاد کند، یادگارهای خیرآفرینانۀ زیادی نیز از خود در ایران و خارج از ایران بر جای بگذارد». حتی ادعا شده: «در سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی نزدیک به ۱۵ هزار کارگر در کارخانه‌های او مشغول به کار بودند» و خودش هم جایی گفته بود: «اگر روند فعالیت شرکت ایران ناسیونال ۸ تا ۱۰ سال دیگر ادامه پیدا می‌کرد، ایران دیگر نیازی به صنعت نفت نداشت».

2.  جداً این‌که از مرفهین بی‌درد بوده یا بادرد و این ادعاها چه‌قدر درست هستند فعلاً اهمیت چندانی ندارد، اما وقتی بعد از مدتی زندگی در قم حدود 20 سال قبل به مشهد رفتم از دیدن مدرسۀ دوران ابتدایی خودم (دبستان احمد سعیدی) که به طرز بسیار شیکی بازسازی شده بود جا خوردم و وقتی پرس‌و‌جو کردم مرحوم پدرم گفت: «این را خیامی ساخته. از انگلستان برای خواهرش پول فرستاده تا 5 مدرسه در زادگاهش مشهد بسازد.» پدر هزینۀ ساخت این مدرسه را ـ که به نظرم به نام «محمودیۀ 5» نام‌گذاری شده ـ در آن موقع 100 میلیون تومان بیان کرد (شما الآن بفرمایید: 10 میلیارد تومان).

3.  چند سال قبل یک شب کارگردان جوانی را در یک برنامۀ تلویزیونی دعوت کردند که گفت و گفت تا به این جا رسید که سال‌ها قبل به خاطر خامی و جوانی، تلفنی به سردبیر یک مجلۀ سینمایی ـ که بعداً معلوم شد میهمان دیگر برنامه است ـ کلّی بد و بی‌راه نثار کرده. همان جا چشمانش پراشک شد و خطاب به مهمان دیگر گفت: «آقای.! اینها را تعریف کردم تا بگویم: . خوردم». خب، برای من که در تمام عمرم شاگردی کرده و بزرگانی را دیده‌ام که یکی از آنها تقریباً محال بود در موردی زیر بار اشتباهش برود و تقریباً وانمود می‌کرد «وکان خُلقه القرآن» خیلی تکان‌دهنده بود.

4.  چند روز قبل هم آقایی در تلویزیون از یکی از هنرمندانِ درگذشته ـ که معمولاً او را در برنامه‌های طنز می‌دیدیم و گمان نمی‌کردیم غیر از این کارها هنر دیگری هم داشته باشد ـ تعریف کرد که چه‌قدر برای غریبه و آشنا وقت می‌گذاشته و از هیچ کمکی کوتاهی نمی‌کرده.

5.  خداوند مرحوم آیت الله سعیدی کاشمری را غریق باران رحمتش کند که فارغ از جهات علمی و تخصص عجیبی که در تفسیر قرآن داشت تقریباً ضرب‌المثل خدمت به خلق بود. شیفتگی استاد تهرانی و حضرت آیت الله مددی ـ حفظهما الله ـ برای خدمت به عیال خدا (یعنی این خلق مظلوم بی‌پناه) را هم که سال‌هاست به چشم می‌بینم تا باورم شود خداوند حجت را بر همگان تمام می‌کند.

6.  اینها را عرض کردم تا یادمان باشد در کنار "الذین آمنوا" رکن دیگر "عملوا الصالحات" است. می‌توان بی هیچ ادعایی کارهای خوب کرد و:

شکرانۀ بازوی توانا/ بگرفتن دست ناتوان است


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Nathaniel Fernando Morgan وقت سفارت و ویزا|پروازسیمرغ Someone درمان بیماری های مردان هوشمند سازی انتخاب نیست ضرورت است Jackie مهندسی برق قدرت ورزش، زیبایی اندام و سلامتی