1. عبارتی را که از زیارت امام هفتم (علیه السلام) در خاطر داشتم جستوجو کردم و بخشی از زیارت آن امام همام (علیه السلام) آمد که: «اللهم، صل على محمد وأهل بیته وصل على موسى بن جعفر وصی الأبرار، وإمام الأخیار، وعیبة الأنوار، ووارث السکینة والوقار، والحکم والآثار، الذی کان یحیى اللیل بالسهر إلى السحر، بمواصلة الاستغفار حلیف السجدة الطویلة، والدموع الغزیرة، والمناجاة الکثیرة، والضراعات المتصلة الجمیلة، ومقر النهى والعدل، والخیر والفضل، والندى والبذل، ومألف البلوى والصبر، والمضطهد بالظلم، والمقبور بالجور، والمعذَّب فی قعر السجون وظلم المطامیر، ذی الساق المرضوض بحلق القیود، والجنازة المنادى علیها بذلّ الاستخفاف، والوارد على جده المصطفى وأبیه المرتضى وأمه سیدة النساء، بإرث مغصوب، وولاء مسلوب، وأمر مغلوب، ودم مطلوب، وسمّ مشروب» [بحار الأنوار، ج 99، ص 17، مرحوم آیت الله میلانی هم در کتاب «قادتنا کیف نعرفهم» آن را از «مصباح اائر» مرحوم سید نقل فرمودهاند]. خلاصهاش عرض سلام و ادب به محضر امام بزرگوار مفترض الطاعهای است که سالها در قعر سیاهچالههای عبّاسیان اسیر بود. خداوند مرحوم حاج شیخ احمد کافی را غریق رحمتش کند که میخواند:
به شبنشینی زندانیان برم حسرت/ که نقل مجلسشان دانههای زنجیر است
بعد هم اضافه میکرد: «امام (علیه السلام) سالها در عمق زندانی اسیر بود که در بغداد و کنار رودی پرآب است و خوب میدانید در شهرهایی اینچنین وقتی زمین را کمی حفر کنی زود به آب میرسی و این زندان تاریک و نمور خدا میداند با پیکر مبارک امام ما (ع) چه کرد». دیگر اجازه بفرمایید از اثر حلقههای کند و زنجیر که پاهای مبارکش را به چه روزی انداخت چیزی نگویم. همان تعبیر «ذی الساق المرضوض بحلق القیود» به قدر کافی گویاست؛ که تعبیر «رضّ» به معنای کوبیدن شدید گوشت و امثال آن است.
2. امیدوارم سریع روشنفکریتان گل نکند که: «چرا این زیارت فقط در این دو کتاب آمده؟ و این امر وثوق به صدور آن از معصوم (علیه السلام) را کم میکند». ما هم همچو انتظاری نداشتیم (که الّا و لابد باید صادر از امامی معصوم (علیه السلام) باشد). مهم فقرات آن است که با اندکی گشتن در کتب روایی پیدا کردن تکتک آنها میسر است. اصلاً این تکیۀ صرف بر سند و امثال این حرفها را کنار بگذارید لطفاً وگرنه مانند مؤلف «الصحیح من الکافی» میشوید که چون با ابزاری نامناسب سراغ این کار رفته در باب برخی از امامان بزرگوار شیعه برایش حدیثی در آن باب باقی نمانده و انسان ناخودآگاه یاد این متن میافتد که: «قاضیزاده هاشمی: طب اسلامی نداریم! علوی بروجردی: اقتصاد اسلامی نداریم! محمد داودزاده: روانشناسی اسلامی نداریم! حسن محدثی: جامعهشناسی اسلامی نداریم! عبدالکریم سروش: اخلاق اسلامی نداریم! افتخارزاده: معماری اسلامی نداریم! محمد علی نجفی: هنر اسلامی نداریم! محسن کدیور: حکومت اسلامی نداریم! مجید محمدی: تمدن اسلامی نداریم! صادق زیبا کلام: علوم انسانی اسلامی نداریم! و اینک یک کلام، ختم کلام: : علم اسلامی نداریم! حالا اگر خود اسلام را هم تعیین تکلیف بفرمایید، خیال ما راحت شود! بالاخره خود اسلام را داریم یا خیر؟».
3. بخش زیادی از کتاب «مکاسب» را خدمت استاد «نام گلپایگانی» خواندم ـ هر کجا هست خدایا به سلامت دارش! ـ (البته نه آن آقای نام که الآن دارد آن بالاها آب خنک میخورد). ایشان تسلط خوبی بر درس داشت و هرروز مقدار فراوانی میخواند تا جایی که آخر سال از برنامه جلوتر بودیم و حتی موفق شدیم بخشهایی از کتاب ـ مثل بحث ولایت فقیه را که غالباً نمیرسند بخوانند ـ با ایشان بخوانیم. گاهی بهمناسبتِ ایام مطالب نابی میفرمود. مثل اینکه: دربارۀ برخی بزرگواران رسیده که «من زاره (و در مواردی: من زارها) عارفاً بحقه (و طبعاً در آن موارد: عارفاً بحقّها) وجبت له الجنّة». بعد میفرمود: خب، اگر منظور دانستن سال تولد و شهادت و محل تولد و این حرفها باشد که گاهی برخی از علمای اهل سنت ممکن است اینها را بهتر از ما بدانند، پس بهشت بر ایشان واجب و حتمی میشود؟؟؟!!! معلوم میشود معرفتی دیگر مورد نظر بوده است.
بد هم نیست خودمان را عادت دهیم لااقل روز شهادت هر یک از این مالکان ملک وجود مجلد مربوط به آن بزرگ از کتاب «بحار الانوار» را ورقی بزنیم (برای امروز جلد 48). به این ترتیب هم با مرحوم مجلسی آشتی کردهایم، هم فردای قیامت شرمندۀ این دائرة المعارف بزرگ شیعی نخواهیم بود و هم ان شاء الله معرفتی ـ هرچند ناچیز ـ برایمان حاصل میشود. بهعلاوه دیگر ناچار نیستیم وقتمان را با دیدن کبوترهای سرگردانی پر کنیم که سهم صدا و سیمای ما از ایام شهادت آل الله نشان دادن چندین و چند بارۀ آنها و یا حداکثر سخنرانانی است که مطالب دستچندم تحویل خلایق میدهند.
4. این هم هدیۀ این کمترین تقدیمتان که: «سال نوتان تحویل بابالحوائج علیهالسلام».
درباره این سایت